دستهای خالی ام را با کریمان کارهاست

گریه طفلانه کردن عادت سربارهاست

هرچه اینها میدهند از برکت اصرارهاست

دردمندان را بگو امشب شب بیمارهاست

یا طبیب لا طبیب له شفایم را بده

رحم کن بر من جواب گریه هایم را بده

روی خوش دادی نشانم با بد من‌ ساحتی

رو گرفتم‌ آمدم عمدا مرا نشناختی

پرده رحمت روی اعمال من انداختی

با خودم آرام گفتم زندگی را باختی

حیف از عمری که سوزاندم به پای این و آن

ریخت پای غفلتم‌ خون گریه ی صاحب زمان

دم به دم گفتم که جبران میکنم اما نشد

توبه بر درگاه منان میکنم اما نشد

گفتم این دل را گلستان میکنم اما نشد

نیمه شب گریه فراوان میکنم اما نشد

بی کس و کارم نگاهم کن الهی بالحسین

بار دیگر سربراهم کن الهی بالحسین

هرکجا حرف علی شد خیر چشم تر رسید

ماجرا از کوفه سمت کربلا یکسر رسید

از علی مرتضی تا به علی اکبر رسید

زد به میدان و همه گفتند پیغمبر رسید

سروقامت ماهرو بالانشین بالابلند

رفت وقتی از حرم شد ناله زنها بلند

سوره کوثر به میدان آیه هایش شد جدا

عین لام و یا علی اکبر هجایش شد جدا

از دهانش ناله ی بابا بیایش شد جدا

دست و پا زد دست و پا زد دست و پایش شد جدا

روی زانوی پدر رفت و ز هم وا شد سرش

یک عبا نه!صد عبا کم بود بهر پیکرش


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها