از قطره ای به چشمه ی بی حد رسیده ایم

از فرش آمدیم و به گنبد رسیده ایم

سبز است پرچمت به زبرجد رسیده ایم

زائر پیاده شو که به مشهد رسیده ایم

 

پیش نگاه آینه ها آه میکشم

بادست روی شیشه قدمگاه میکشم

سیر و سلوک در فلک و ارض میکنم

بال از کبوتران حرم قرض میکنم  

خود را مقابل حرمت فرض میکنم

با لحن خادم تو سلام عرض میکنم

آن خادمی که شهره هفت آسمان شده است  

انصاریان به لطف تو انصاریان شده است

زائر دم در حرمت فکر درد هاست  

غافل از این که آب حرم هم خودش شفاست

باب الجواد تا برسد حاجتش رواست

اینجا حرم که نیست کرمخانه ی رضاست

تو ماه آسمانی و از نسل حیدری

خورشید خانواده ی موسی بن جعفری

آدم بدون اذن تو آدم نمیشود

جز تو مقابل احدی خم نمیشود  

وقتی حرم نیامده محرم نمیشود  

چیزی که از رئوفی تان کم نمیشود

من هم مریض عشق حسینم دوا بده  

لطفی کن و به من سفر کربلا بده 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها